زرنگ بازی

با کلی مکافات مريم و راضی کردم بردم خونه ...
داشت یخش آب می شد ، لباسامو كم كم داشتم در مياوردم که دیدم هی زنگ خونه رو میزنن‌!
منم محل ندادم ...
10 دقیقه گذشت یهو دیدم از در و دیوار داره مامور میریزه تو !
دیدم یارو پشت بلند گو داره میگه " هیچ راه فراری نداری ، اینجا در محاصره کامله .. دستاتونو رو سرتون بذارید بیاید بیرون "
گرخیده بودیم !
اومدن مارو دستبند زدن و بردن سوار ماشین كردن ..
دیدم طرف داره
به بیسیم میگه
" سرهنگ گرفتیمشون ، منتها شما گفته بودید مورد پلاک 30 قاچاقچی عتیقه هستن ، اینجا یه باند فساد و فحشا بود که " !
داشتم فک می کردم پلاک ما که 32 بود که ، یهو یاد حرف هفته قبل بابام افتادم که می گفت :
" این همسایه بغلی که هر 6 ماه یه بار میاد ایران ، فقط 2 ماه یه بار یکی و میفرسته قبضاشو ببره پرداخت کنه !
بذا پلاکارو عوض کنم قبضامونو جا به جا بدن ، اونم که عین خیالش نیست !!

گیلاس

پدرم یه کارگره شهرداریه و ۳ یا ۴ ماه بودکه حقوقشو نداده بودن.
خوب چه کنم منم نباید انتظاره زیادی داشته باشم تو این ۳،۴ ماه با چرخه خیاطی مادرم چرخه ی زندگی رو میچرخوندیم.
ولی دیگه کاسه ی صبرم لبریز شده تو این چند ماه دلم هوسه گیلاس کرده بود. دلم نیومد به مادرم بگم اخه شهریه ی دانشگاه خواهرم مونده بود. مثله همیشه رفتم تو کو چه نشستم به سرکو چه نگاه میکردم تا شاید وقتی بابام میاد لبخند و رولبش ببینم ولی نه نه بابای نارجی پوشم اومد و مثله هر روز سرشو پایین انداخته و داره به طرفه خونه میاد بلند شدمو خودمو تویه ۴چوبه در جادادم تا قضیه ی گیلاسو بهش بگم

اومد و چشمام صاف خورد تویه چشمای خستش نخندید خنده داره اره؟ خیلی بده اره؟ خیلی بده یه پسره ۱۹ساله بخاطره چند دونه گیلاس غرورشو بشکنه و اشک از چشماش سرازیر بشه و ۴چوبه درو چسبیده باشه تا باباش نتونه بره داخلو بهش بگه گیلاس میخوام.

نمیتونستم بش بگم ولی دلمو زدم به دریا با لکنت گفتم بابا جانم گیلاس میخوام. راحت شدم اخیش. خودمو از ۴چوب کشیدم بیرون تا پدرم بره تو خونه استراحت کنه،ولی پدرم چشم ازم برن داشت راهشو کج کردو رفت. صداش کردم بابا ،بابا ناراحت شدی؟

جواب نمیداد،اه لعنت به این زندگی که ادم باید بخاطره چند تا دونه گیلاس پدرشو ناراحت کنه.
همونجا نشستم منتظره پدرم برگرده تا ازش بخاطره انتظاراته بیجا معذرت خواهی کنم.

بعد از ۱ساعت بایه پلاستیکی که تو دستش بود برگشت. صدام زد پسرم برات گیلاس خریدم. خیلی خوشحال شدم ارزوی ۳ماهم براورده شده. پلاسیکو بهم داد و رفت تو خونه. توی پلاستیکو نگاه کردم تاحالا گیلاسه به این بزرگی ندیده بودم ولی اونا گیلاس نبودن سیب بودن خیلی عصبی شدمو پلاستیکو پار کردم ولی با همون سیبایی که از پلاستیگ به پایین می افتاد ۱دونه گیلاسم افتاد.
از همون روزی که فهمیدم پدرم از جعبه ی گیلاس یواشکی ۱دونه برداشته از تمامه درختای گیلاسو از طعمه گیلاس متنفر شدم.

گلابی ها

يه روز يه كاميون گلابي داشته توي جاده مي رفته كه يه دفعه مي‌افته توی يه دست‌انداز، يكي از گلابي‌ها مي‌افته وسط جاده، بر مي‌گرده به كاميون نگاه مي‌كنه و ميگه: گلابي‌ها، گلابي‌ها! گلابي‌ها ميگن: گلابي، گلابي! كاميون دورتر مي شه، صداشون ضعيف‌تر مي شه. 

گلابي ميگه: گلابي‌ها، گلابي‌ها! گلابي‌ها مي گن: گلابي، گلابي! باز كاميون دورتر ميشه، گلابي ميگه: گلابي‌ها، گلابي‌ها!

اما صداي گلابي ديگه به گلابي‌ها نمي‌رسه! گلابي‌ها موبايل راننده رو مي گيرن و زنگ ميزن به موبايل گلابي، اما چه فايده كه گلابي ايرانسل داشته و توي جاده آنتن نمي‌داده! گلابي يه نفر رو پيدا مي‌كنه كه موبايل دولتي داشته، زنگ مي‌زنه به راننده و مي گه: گوشي رو بده به گلابي‌ها، وقتي كه گلابي‌ها گوشي رو مي گيرن، گلابي ميگه: گلابي‌ها، گلابی ها! گلابی ها می گن: گلابی، گلابی!
.
.
.
اون شور و اشتیاقتون تو حلقم ،
واقعا دوست دارين باز هم ادامه داشته باشه ؟!

فرق گاو و خوک

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.

اما در مورد من چی؟ من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که
"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"

هواشناسی سرخپوستی

مردان قبیله سرخ پوست درايالات متحده آمريكا، از رییس جدید قبیله می پرسن: آیا زمستان سختی در پیش است؟
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «براي احتياط برید هیزم تهیه کنید»
بعد به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد». 
پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه:
«شما نظرقبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد». 
رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر جمع کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ
میزنه: «آیا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟«
پاسخ: بگذارید اینطوری بگیم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!

رییس: از کجا می دونید؟
پاسخ: چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!!
.
.
.
.
خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم ..
حالا بنظر شما دلار باز هم گرون میشه ؟؟
 

درس حسین

حسين (ع) يك درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نيمه‌تمام گذاشتن حج و به سوي شهادت رفتن است.
حجي كه همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش براي احياي اين سنت، جهاد كردند.
اين حج را نيمه‌تمام مي‌گذارد و شهادت را انتخاب مي‌كند، حج را به پايان نمي‌برد تا به همه حج‌گزاران تاريخ، نمازگزاران تاريخ، مؤمنان به سنت ابراهيم،بياموزد كه اگر امامت نباشد،اگر هدف نباشد، اگر حسين نباشد و اگر يزيد باشد، چرخيدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوي است.

در آن لحظه كه حسين (ع) حج را نيمه‌تمام گذاشت و آهنگ كربلا كرد، كساني كه به طواف، هم‌چنان در غيبت حسين، ادامه دادند
مساوي هستند با كساني كه در همان حال، بر گرد كاخ سبز معاويه در طواف بودند
زيرا شهيد كه حاضر نيست در همه صحنه‌هاي حق و باطل، در همه جهادهاي ميان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، مي‌خواهد با حضورش اين پيام را به همه انسان‌ها بدهد كه وقتي در صحنه نيستي، وقتي از صحنه حق و باطل زمان خويش غايبي، هركجا كه خواهي باش!

بخشي از سخنراني دكتر علي شريعتي با عنوان «حسين (ع)، وارث آدم»

خنده ، خواب ، گریه ...

وقتی شخصی حتی برای کارهای احمقانه ، بیش از حد می خندد ،
مطمئن باشید که او غم سنگینی در دل دارد.
هنگامی که شخصی بیش از حد می خوابد،
مطمئن باشید که احساس تنهایی می کند.
وقتی کسی برای موضوع کوچکی گریه می کند,
این بدان معنی است که او دل صاف و بیگناهی دارد.
وقتی کسی سر هر موصوع کوچکی به هم می ریزد و عصبانی می شود
این نشان می دهد که عاشق شده است .
بنابراین ، سعی کنید این ها را در زندگی واقعی خود ببینید و در یابید .
افراد را خوب بشناسید و درک کنید
خواهید دید که بیش از گذشته آنها را دوست خواهید داشت .

مکالمه دختر و پسر

پسر : الو گلابی؟
دختر : سلام کثافت
بعد هردو از ته دل میخندن :))
پسر : خوبی کج و کوله ی من
دختر : به توچه عشقم خوبم تو خوبی
...پسر : خــــــــر نفهم حالتو میپرسم میگی به تو چه؟ شیطونه میگه بزم شل و پلش کنم ها
دختر : گفتم که خوبم الاغ تو خوبی :))
پسر: فدای خنده هات شم که مثل شتر میخندی نفسم
دختر : مـــــــــرگ شتر خودتی روانی
پسر : دلم واست تنگ شده بود آشغال دوست داشتنی
دختر : منم
پسر : خوب دیگه بسه خیلی باهات حرف زدم پر رو شدی
دختر : کوفتت شه باهات حرف زدم
پسر: مواظب خانمی الاغ من باش
دختر : چشم اقای بی ادب
پسر : دوست دارم دیوونه
دختر : منم دوست دارم آقاهه

و بعد خداحافظی با خنده حتی تا چند لحظه بعد از این که تماسشون تموم میشه خنده رو لب هردوشونه .
هی زندگی:((



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com